سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چشمها پیش قراولان دلهایند . [امام علی علیه السلام]

دانشگاه پیام نور باقر شهر

 
 
پنج شنبه و رفتن به دانشگاه(جمعه 86 اسفند 3 ساعت 7:28 صبح )

سلام،راستش امروز با کلی از بچه ها رفتیم تا بلکه بتونیم کاری بکنیم برای برنامه های کلا سیمون،ولی متا سفانه اتفاق خاصی رخ نداد، و با آقای تهماسب خانی که صحبت کردیم، فرمودند که * بخش نا مه ای که از طرف آموزش برای ما اومده به ما گفتن که اینطوری با شه،و در جوابه اینکه چرا به بخش های دیگه یک همچین مطلبی رو نگفتند؟ پاسخ دادند که به ما اینطوری گفتند،و دیگه پاسخی داده نشد*.

من و دوستانم به هرجایی که دستمون بند بود آویزون شدیم،به جز چند جا که مجبوریم تا شنبه صبر کنیم،

و اینکه وقتی وارده دانشگاه شدم چیزی دیدم که نزدیک بود شاخ هم به سمته بیرون در بیاد،

اگر بخوایم بچه هارو تقسیم کنیم،حدود 10 در 100،مثل ما ها غرق در هیجان و استرس بودن و دنبال جواب برای این همه اتفاق های عجیبی که توی ترم 2 برامون افتاد،یک سری هم با دیدنه دوستاشون بعد چند وقت داشتن ابراز احساسات میکردن و عینه خیا لشون هم نبود که دانشگا هی هست و مشکلا تی...

یک سری ام که فقط وایساده بودن جلوی درب آموزش و ما رو نظاره گر بودن،اینم بگم که اکثریتشون رو آقایونه محترم تشکیل میدادن

نمیدونستم،واقعاً نمیفهمیدم وقتی که تلاشه بچه های پیا م نور تهران مرکز رو میدیدم که با همین کارشون مسئولین رو وادار به دادن یک واحد آموزشی جدا برای قسمت های مختلف دانشگاهشون کردن رو میدیدم،واقعاً علت بی تفاوت بودن بچه ها رو نمیفهمیدم،

نمیدونم شاید اینارو بخونی و بگی چه دل خوشی دارم یا چقدر بی کارم،ولی بدون که اینطوری نیست،

آیندم برام مهمه،چیزایی رو که میبینم،به خودم به شما ها که فکر میکنم،به آینده ی مبهم هممون با این شرایط،نمیدونم

فکر کنم تنها راه توکل باشه،شاید درست شه

شاید فردامون باشه بهشت.

 

 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:11  بازدید

مجموع بازدیدها: 8474  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «